شهیدی که شهادت را هزار بار بهتر از دامادی می دانست:
شهید یاور معروفخانی :
پاسدار شهید یاور معروفخانی، در سال 1337 در یکی از روستاهای ابهر به دنیا آمد و دوران ابتدائی را در آنجا طی کرد و برای ادامه تحصیل به شناط آمد اواخر تحصیلات دوره دبیرستانش مصادف با اوایل انقلاب بود. وی سکوت را بر خود حرام دانسته و با مردم با اوایل انقلاب بود وی سکوت را بر خود حرام دانسته و با مردم به خیابان ها رفته و در جریانات انقلاب به طور فعال شرکت نمود پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در امد و پس از طی دوره های آموزشی رهسپار جبهه های جنوب شد. بر اثر لیاقت و شایستگی هایی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده گردان امام حسین انتخاب شد.
اولین اعزام شهید به جبهه اوایل شروع جنگ بود که ایشان بیست ساله بودند. در اواخر سال 61 بود که شهید تازه از جبهه برگشته بودند و هنوز چند روزی بیشتر از آموزش نگذشته بود که وی را از جبهه خواستند. پدر و مادر و اهل خانواده از ایشان خواستند بماند ولی ایشان جواب گفتند که الان جبهه ها و اسلام به ما نیاز دارد و ما هم نباید بمانیم و در خواست رهبر از امت این است که جبهه ها نیاز دارد پس ما نیز باید تبعیت کنیم و برویم و رفتند در همان در عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
حضور در جبهه:
شهید همیشه وقتی به مرخصی می آمد دائم فکرش پیش جبهه بود و دلش می خواست که بر گردد و دوشادوش رزمندگان با دشمن بجنگد و همین طور خیلی علاقه داشتند که با جان مال در این راه قدم بردارد.
ایشان موقع شهادت فرمانده گردان بودند و در همین مسئولیت در عملیات بیت المقدس شرکت داشته و چند گلوله هم به قلب و دیگر اعضای بدن وی اصابت می کند و در راه بیمارستان به شهادت می رسد
آخرین وصیتی که شهید کرده اند این است که تا می توانید از اسلام پشتیبانی و حراست کنید و حرفهای ولایت فقیه را مو به مو اجرا کنید
مادر شهید:
خیلی افتخار می کنم که پسرانی مثل علی و یاور را به قرآن و به امام خمینی فدا کردم. وقتی که آمدند و گفتند که یاور شهید شده فکر کردم که عروسی یاور است روزهای اول که انقلاب شروع شد یاور درس می خواند زمان بمباران که باید برقها را خاموش می کردیم و اگر کسی خاموش نمی کرد می گفت چراغتان را خاموش کنید و متواضع و فروتن و در همه کارها به من کمک می کرد.
خواهر شهید:
یک روز من به خانه مادرم می آمدم یاور را دیدم و به او گفتم که بیا و یک نگاهی به حیاط را که می بینی مال شماست یاور گفت من می خواهم چکار کنم ؟ من گفتم یاور به جبهه نرو و چون علی از تو رفته است علی که الان نیست ببینم چه می شود ؟ یاور گفت تو ناراحت نباش و بعد مادرم گفت شنیده ام که در عرض چهار روز دوبار خون داده ی ، فردا در جبهه برای خودت لازم می شود یاور گفت اگر من خون نمی دادم دو نفر از بین می رفت مادری بود که برای فرزندش به خون احتیاج داشت به همین خاطر دیدم که من می توانم جان یک انسانی را نجات دهم چرا از خونم دریغ کنم یاور از اول انقلاب در راه خدا و قرآن خدمت کرد و بالا خره در این راه نیز جان خود را فدا کرد .
وصیت نامه شهید :
من امروز عازم جبهه جنگ هستم همراه با برادران سپاه خود و هیچگونه ترس و وحشتی در وجودم احساس نمی کنم بلکه خوشحال هستم که این راه را می روم و جان بی ارزش خودم را در راه خدا و در راه اسلام و در راه وطنم می دهم .
از شما برادران و خواهران و پدران و مادران مبارز می خواهم که قدر این نایب مهدی را بدانید و او را تنها نگذارید و اطاعت ا ز او واجب شرعی است و همیشه از او تبعیت کنید. از راه امام دور نشوید شهادت سعادتی است که نصیب هر کس نمی شود ما می رویم با لشگر کفر بجنگیم و نگذاریم به اب و خاک مان و ناموسمان تجاوز کنند و تا آخرین لحظه سعی می کنیم دشمن را از بین ببریم و اگر شهادت نصیبمان شد خوش به حالمان خدا می داند شهادت هزار مرتبه بهتر است از داماد شدن و ای کاش که هزاران جانها داشتم و بارها برای پیروزی اسلام با کفر می جنگیدم.
ای پدر و مادر و خواهرانم و برادرانم امکان دارد اتفاقی واقع شود که جنازه من به دست شما نرسد انگاه به یاد شهدای کربلا بیفتید و ناراحت نشوید و برای من گریه نکنید زیرا برد باری و صبر و شما بیشتر باعث شکست دشمن می شود و خواهش من از شما این است که دشمن را خوشحال نکنید بلکه کاری کنید که دشمن ناراحت شود.
کلمات کلیدی ::
:: تعداد بازدید :