سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 


بدکاران، جز با همانندان خود، دوستی نمی کنند . [امام علی علیه السلام]

شهید عید قربان

شهیدی که در عید قربان متولد و در عید قربان هم شهید شد…

شهید سرتیپ عباس بابایی 

با سلام به ارواح طبیه شهدای اسلام از صدر اسلام گرفته تا شهدای امروز در تمام نقاط دنیا بالاخص شهدای هشت سال دفاع مقدس کشورمان و سلام و هزاران سلام به روح بزرگ شهید عباس بابایی که به رغم داشتن درجه سرتیپی ارتش همیشه با ساده ترین لباسهای بسیجی در جبهه ظاهر می شد به حدی که بارها و بارها خیلی از دست اندرکاران مسئولیتهای مختلف جبهه ها او را با یک بسیجی عادی و ساده اشتباه می گرفتند و بعدها متوجه میشدند فلان سرتیپ ارتشی همان بسیجی ساده ای بوده که به عنوان مثال عرض شود.

مسئول انبار اقای صادقپور به یک ارتشی که همراه شهید بابایی بوده (سرهنگ خلیل صراف ) می گوید شما ارتشی ها بیایید این بسیجی ها را ببینید و هدایت شوید از اینها طرز لباس پوشیدن را یاد بگیرید من نوکر هر چی بسیجی هستم اشاره به قیافه شهید بابا یی می کند و می گوید به قیا فه اش نگاه کن اصلا نور از چهره اش می بارد  و تا اقای صراف دوستش می گوید اتفاقا ایشان هم ارتشی است شهید بابایی با یک نگاه معنا داری از دوستش می خواهد که اورا معرفی نکند.


سید جلیل مسعودیان می گوید:
پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما امد و مقداری طلا که شامل یک سینه ریز و چند دستبند بود به من داد و گفقت فردا به پول نیاز دارم اینها را بفروش گفتم اگر پول نیاز دارید بگویی تا از جایی تهیه کنیم .
او گفت تو نگران این موضوع نباش من قبلا اینها را خریده ام و فعلا به انها نیازی نیست ضمنا با خا نواده ام هم صحبت کرده ام
من فردای ان روز اصفهان رفتم و فروختم و عصر برگشتم با ایشان تماس گرفتم و گفتم کار را انجام دادم و او گفت شب می اید منزلمان . شب امد از من خواست با هم قدمی بزنیم در ضمن گفت وضع مناتسب نیست قیمت اجناس بالا رفته حقو ق کار مندان و کار گران پایین است و در امدشان با خرجشان نمی خواند و … حدود نیم ساعتی صحبت کرد و بعد رو به من کرد و گفت شما کار مندان هم عیالوارید خرجتان زیاد است نمیدانم باید چکار کنم بعد پرسید این بسته های اسکناسها چقدری است گفتم صد و پنجاه تومانی است بعد پولها را از من گرفت و بدون اینکه بشمارد بسته پولها را باز کرد و از میان انها یک بسته اسکناس پنجاه تومانی در اورد به من داد گفت اینهم برای شما و خانواده ات برو شب عیدی چیزی برایشان بخر
من ابتدا قبول نکردم دیدم ناراحت شد قبول کردم و خوشحال به منزل برگشتم بعد ها از یکی از دوستان شنیدم که همان شب پولها را بین سر بازانی که متاهل بود ند و فردای ان روز مرخصی داشتند که نزد زن و فرزندشان بروند تقسیم کرده بود
شهید بابایی وقتی که خیلی دوستان و فامیلشان اصرار می کنند که با انها حج برود به انها می گوید شما بروید تا عید قربان خودم را به شما می رسانم و جالب این است که درست عید قربان همان سال یعنی پانزدهم مرداد 1366 در سن 37 سالگی به شهادت می رسد او با شهادتش در عید قربان به من و تو اموخت که اسماعیلها ی تعلقاتمان را در قربانگاه عشق قربانی کنیم او در روزی که حضرت ابراهیم بزرگترین امتحانش را که دل بریدن از اسماعیلش بود او نیز از اسماعیلهایش دل برید و در عملیاتهای برون مرزی به شهادت رسید در حالی که او سه فرزندش که هریک اسماعیلی بودند که باید از انها دل می برید او یک دختر و دو پسر داشت و تعلق خاطرش را به ان اسماعیلهایش همزمان با ابراهیم ع در روز عید قربان قربانی عشقش خدا نمود . (کتاب پرواز تا بی نهایت ص 139)

منبع:بسیج دانشجویی جلفا



کلمات کلیدی :: شهید، عیدقربان، شهید عید قربان، بابایی
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/7/24:: 8:33 صبح