سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 


بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]

گریه..تو



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/3/10:: 12:24 صبح
کانال کمیل

من می نویسم “کانال”...


سرمایی ها یاد کولر می افتند،


دیپلمات ها یاد سوئز،


سیاستمداران یاد شبکه های رسانه ای،


اما امام خامنه ای یاد “حنظله” می افتد، یاد “کمیل”.


خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا...
کانال کمیل



کلمات کلیدی :: کمیل، کانال کمیل، حنظله
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/2/15:: 6:39 عصر
پسرت در پی لالایی تو برگشته

شهید جلال رئیسی

به دنبال چاپ پوستر مادر شهید جلال رئیسی از شهدای جیرفت، افسر فاضلی شهربابکی یکی از شاعران خوش ذوق شهربابک شعری در وصف این تصویر جاودانه، سروده است با این مضمون :

 قلم از وصف توبسیار خجالت بکشد    شعر از این غربت غمبار خجالت بکشد

پیرزن،سوز نگاه تو مرا آتش زد           جگر سوخته، بگذار خجالت بکشد

اشک شوقی بفشان در قدم  فرزندت       تا زمان،لحظه دیدار خجالت بکشد

بوسه بر مقنعه ات میزنم اینک،بانو           بی حجاب سر بازار خجالت بکشد !

ای بسیجی که چنین،چفیه به گردن داری      از تو بد خواه علی، خوار، خجالت بکشد

چفیه بر گردن منصور ولایت  دار ست         دار بردار،که بی دار خجالت بکشد

 پیر زن نه به خدا  شیر زن جیرفتی             مرد از این هیبت تودار،خجالت بکشد

آه مادر!چه دل سوخته ای داری تو            داغ از این داغ شرر بار خجالت بکشد

سال ها منتظر بوی شهیدت ماندی            انتظار از در و دیوار خجالت بکشد

ربع قرن است که تقویم ورق خورده ی سال        زدل لحظه شمار تو خجالت بکشد

 پسرت در پی لالایی تو برگشته                  عقده بُگشا که دل زار، خجالت بکشد

استخوانی و پلاکی به تو برگرداندند             مدعی زین همه ایثار، خجالت بکشد

گل پر پر شده،دامان تو را خوشبو کرد          در هوایت گل و گلزار خجالت بکشد

رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست         بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد

به شکوه و به (جلال)تو  قسم ای مادر         حیرت از سبک و قرار تو خجالت بکشد

مادران شهدا  اسوه ی صبرند،آری              صبر از این شیوه و رفتار خجالت بکشد

 پیکر مطهر شهید جلال رئیسی پس از 26 سال به آغوش مادر بازگشت.

منبع : بی معرفت



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/2/15:: 2:24 صبح
محکومیت نبش قبر حجر بن عدی الکندی (رحمة الله علیه)

حجربن عدی الکندی

عناصر وهابی گروهک تروریستی موسوم به "ارتش آزاد سوریه" در شنیع ترین اقدام هتاکانه خود از بدو آغاز فعالیت های فرقه ای در کشور سوریه که با هدف دامن زدن به آتش تفرقه بین مسلمانان انجام گرفته است، با حمله به مرقد مطهر "حُجر بن عدی" (رحمة الله علیه) و تخریب ضریح و نبش قبر آن صحابی جلیل القدر، پیکر تازه و آغشته به خون او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.سالم و تازه بودن پیکر این صحابی بزرگ برای پندآموزی و اثبات درستی راه و مرام وی و همه کسانی که در مسیر او بودند و هستند و نیز اثبات باطل بودن آنچه که دشمنان و قاتلان وی کردند و نیز باطل بودن راه پیروان آن‌ها کفایت می‌کند. تعجب‌آور این است که چرا تروریست‌های نبش‌کننده قبر «حجر بن عدی» و حامیانشان با مشاهده این معجزه که برحقانیت راه و اعتقاد وی دلالت می‌کند، به خود نیامده‌اند و عبرت‌ نگرفته‌اند؟ می‌توان امیدوار بود که اگر قساوت و کوردلی آن‌ها، راه فهم، درک و نجاتشان را بست، افراد بی‌غرض که تعدادشان نیز بسیار است، به‌راحتی از کنار این موضوع نمی‌گذرند و چنانچه این قضیه به‌درستی منعکس و تبیین شود، تحولات سوریه با تأثیر از آن به شکلی دیگر دگرگون می‌شود،با افزایش آگاهی مردم مسلمان کشورهای منطقه از ماهیت و جنایات گروه‌های تروریستی در سوریه و آشکار شدن واقعیات میدانی درگیری‌ها و تعارض آن با ادعاهای دستگاه‌های تبلیغاتی غربی و عربی، قضاوت مردم منطقه نیز درباره آنچه که در سوریه می‌گذرد، تغییر خواهد کرد به شرط آنکه حکومت سوریه و حامیان آن بتوانند از فرصت‌ها درست و بهنگام استفاده کنند. 

لذا ضمن محکوم نمودن این عمل غیر انسانی، این مصیبت عظمی را به ساحت مقدس امام منتقم حضرت بقیة الله الاعظم  ارواحنا فداه و مراجع عظام شیعه  تسلیت و تعزیت عرض نموده و از دولتمردان سوریه و نهاد ها و مجامع حقوقی بین المللی می خواهد تا این فاجعه تأسف بار را پیگیری نمایند و اقداماتی سازنده در جلوگیری از هتک حرمت به مقدسات انجام دهند و از بزرگان اهل تسنن خواسته می شود این جنایت بزرگ و فسق عظیم را محکوم نمایند.

«لعنت الله علی القوم الظالمین»



کلمات کلیدی :: حجربن عدی الکندی
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/2/14:: 11:42 عصر
شهید زنده حاج یونس زنگی آبادی

شهید حاج یونس زنگی آبادی

در  قاموس شهادت واژه ای بنام وحشت نیست.

خاطره ای از شهید حاج یونس زنگی آبادی

ساعت هشت شب ترکش خورد به کتفش . 
از ترس اینکه خاکریز تمام نشود یا اینکه حاج قاسم بفهمد ، تا ساعت چهار صبح ادامه داد و کار را تمام کرد . 
دو سه روز بعد دیدمش . 
از بیمارستان فرار کرده بود . 
گفت : هنوز یک دستم سالم است .

نوشته ای از خود شهید

 



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/2/14:: 7:46 عصر
روایت تفحص 2 شهید بعد از 30 سال

قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که می‌گفت: «30 سال است از پسرم بی‌خبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش می‌انداخت، اسم احمد که می‌آمد، یاد آخرین حرف‌هایشان در آخرین اعزام می‌افتاد.

ـ مامان، من می‌روم و دیگر برنمی‌گردم.

ـ تو که همیشه همینو می‌گی اما برمی‌گردی!

ـ نه این دفعه مطمئنم برنمی‌گردم.

این مادر 30 سال انتظار کشید، نمی‌دانم چه حرف‌هایی را شبانه در گوش قاب عکس احمد زمزمه کرد که بالاخره احمد در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش مادر بازگشت. 

پدر و مادر شهید احمد صداقتی

او بالاخره آمد، چه شهادتی و چه آمدنی! مانند حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد، در ایام میلاد رسول اکرم(ص) پیکرش تفحص شد و در ایام فاطمیه بر شانه‌های مردم نشست.

 

قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت

 

*تفحص شهیدی به نام ابوالفضل :

عملیات محرم در 3 مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل‌ حمرین و مرحله سوم، مرحله‌ای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم 178 و 175 اجرا شد.

شاید این دو قله بلندترین قله‌هایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش می‌کردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی 10 روز انجام گرفت.

بقیه در ادامه مطلب

کلمات کلیدی :: شهید، تفحص
:: تعداد بازدید :

نویسنده : راوی
تاریخ : 92/2/1:: 3:48 عصر
دهه فاطمیه در جبهه

ایام فاطمیه بود. راهروهای بیمارستان هم سیاه پوش شده بودند. صدای دسته و عزاداری از پنجره باز اتاق می آمد. غمگین و بی حوصله روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود کتابی را که برایش آورده بودند تا بخواند را برداشت. روی جلدش را چند دقیقه ای با دقت نگاه کرد (گزیده فرهنگ نامه جبهه انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی. جلد 1. آداب و رسوم. نوشته: سید مهدی فهیمی. نشر پایداری". "فرهنگ جبهه)

یاد آن روزها افتاد لحظه ای چشمانش را بست. خاطرات مثل برق و باد از جلوی چشمش گذشتند : شب های عملیات ، شوخی ها و خنده ها ، دوستان شهیدش ، قمقمه های خالی ، بمب های شیمیایی ، تاول های آزار دهنده ، زخم زبان های بعد از جنگ ، بی خوابی های شبانه ، سرفه های مکرر  همه و همه ...

چشم هایش پر از اشک شد . یاد حرف دکتر افتاد. گفته بود گریه برایت خوب نیست . نباید استرس داشته باشی . نباید هیجانی بشی .

اشک ها رو پاک کرد و شروع به خوندن کتاب کرد  همینطور خوند و خوند تا رسید به این جا :

در دهه فاطمیه رزمندگان

بقیه در ادامه مطلب 

کلمات کلیدی :: شهید، فاطمیه
:: تعداد بازدید :

نویسنده : راوی
تاریخ : 92/1/23:: 1:56 عصر
شرمنده ام آقا

شرمنده امآقا!یا صاحب الزمان (عج) غمهجرانت را موکول میکنم به بعد...

شنیدم این روزها حالِ مادرتان هیچ خوب نیست...

شنیده ام این روزها با یک دست قنوت می گیرد...

شنیده ام روی از علی می گیرد...

شنیده ام این شب ها حسن خواب های پریشان می بیند...

شنیده ام این شب ها حسن در خواب می گوید نزن مـادرم بی گناه اسـت...

فاطمه ، نام پنهان خدا بود که سیلی می خورد...

لعن الله قاتلیک یازهرا سلام الله علیها.



کلمات کلیدی :: امام زمان، یا زهرا
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/1/23:: 12:4 عصر
فکه یا بگو عشق آباد

فکه یعنی...

اینجا فکه است، سرزمینی رملی، با شن های روان.

فکه یا مکه، اصلاً چه فرقی می کند، بگو عشق آباد، سعادت آباد، مدینه ی فاضله، بیت الله ثانی، مهم این است که احرام ببندی و هروله کنی تا قتلگاه و قربانگاه آوینی.

فکه یعنی خاطرات سرخ فتح المبین، طریق القدس، والفجر مقدماتی.

فکه یعنی حسن باقری، مجید بقائی، یعنی بوی پیراهن یوسف و بوی عشق.

فکه یعنی سید مرتضی آوینی؛ سید شهیدان اهل قلم.

فکه یعنی داغ بر جگر لاله های سرخ تر از سرخ.

فکه یعنی از فرش تا عرش.

فکه یعنی ...

ادامه مطلب 

کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :

نویسنده : راوی
تاریخ : 92/1/20:: 3:20 صبح
افطار با آب قمقمه شهید …

دم دمای ظهر بود که در ارتفاع 112 در جستجوی یافتن پیکر شهدا بودیم شهیدی پیدا نمی شد.خسته شده بودیم صدای اذان ظهر از بلند گوی مقر به گوشمان خورد.گفتیم کار را تعطیل کنیم و برای ناهار و نماز به مقر برویم.آماده که شدیم،رفتم تا دستگاه بیل مکانیکی را خاموش کنم.انگار کسی به آدم چیزی بگوید.گفتم یک بیل هم آن بالا را بزنم و دستگاه را خاموش کنم.پاکت بیل را در خاک فرو بردم و آوردم بالا،خواستم دستگاه را خاموش کنم تا بروم پایین،ناگهان دیدم پیکر یک شهید در پاکت بیل پیدا شده.رفتم جلوی بیل.پیکر شهید کاملا داخل پاکت بیل خوابیده بود.یعنی بیل که زده بودم بدن او آمده بود داخل پاکت.خاک ها را که خالی کردیم،جمجمه اش پیدا شد.پلاک را که دور گردنش بود در آوردیم،یک قمقمه آب پهلویش بود که سنگین بود.در آن را باز کردیم دیدیم آب زلالی در آن موجود است.شهید را که به مقر بردیم،سید میر طاهری با آب آن قمقمه روزه اش را افطار کرد.آبی زلال! انگار نه انگار که ده سال داخل قمقمه و زیر خاک مانده باشد.

تفحص – حمید داوودآبادی صفحه 172



کلمات کلیدی :: شهید، تفحص
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 92/1/18:: 1:44 صبح