سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 


کسی که دانشمند را حقیر شمرد، مرا حقیر شمرده است و هرکس مرا حقیر بشمرد، کافر است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

کتک کاری فرمانده ایرانی با درجه دار بعثی در صف غذا

  شهید محمدعلی شاهمرادی 

شهید «محمدعلی شاهمرادی» به سال 1338 در «ورنامخواست» یکی از بخش‌های شهرستان لنجان در استان اصفهان به دنیا آمد و کسی گمان نمی‌کرد روزی یکی از اعجوبه‌‌های جنگ و در ردیف نام‌آورترین فرماندهان جنگ شود؛ در جنگ تحمیلی رشادت‌های او موجب شد که مسئولیت‌هـای متعددی به او واگذار شود که مهمترین آن قائم مقامی تیپ قمر بنی هاشم(ع) بود، تا آنکه در عملیات «کربلای 5» به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود، رسید.

شهید شاهمرادی در حال لبخند زدن 

کتک کاری فرمانده ایرانی با درجه دار بعثی :

محمد حسن خلیفی نقل می‌کند: شهید شاهمرادی متخصص شناسایی بود؛ قیافه‌اش به اهالی جنوب بیشتر شبیه بود؛ به خصوص چهره آفتاب سوخته و قدبلند او. شنیده بودم که در شناسایی‌ها به راحتی وارد مقر عراقی‌ها شده، با آنها غذا می‌خورد و برمی‌گشت.

در عملیات «والفجر 8» جمعی اسیر از دشمن گرفته، در گوشه‌ای نشانده بودیم و منتظر ماشین جهت انتقال آنها به عقب بودیم؛ شاهمرادی نیز در خط قدم می‌زد؛ ناگهان یکی از درجه‌داران بعثی در حالی که با انگشت به او اشاره می‌کرد، چیزهایی می‌گفت؛ آن درجه‌دار بعثی شلوارش را بالا زده، پای کبود شده‌اش را نشان می‌داد.

یکی از بچه‌هایی که به زبان عربی آشنا بود، آوردیم ببینیم چه می‌گوید؛ درجه‌دار بعثی می‌گفت: «این عراقی است! اینجا چه کار می‌کند؟! از نیروهای ماست، چرا دستگیرش نمی‌کنید؟» در حالی که متعجب شده بودیم، پرسیدم: «از کجا می‌گویی؟» گفت: «چند روز قبل در صف غذا بود؛ با من دعوایش شد و من را کتک زد؛ این جای لگد اوست» و پای سیاه‌شده‌اش را نشان داد. شاهمرادی که متوجه این صحنه شده بود، از دور دستی تکان داد و جلوتر نیامد.



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/28:: 12:23 صبح
نماز آخر

در عملیات کربلای دو، محمود کاوه، فرمانده لشکر پنجاه و پنج ویژه شهدا، کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت:« این نماز را فقط به دو دلیل خواندم، اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد ...»

 

یکی از بچه پرسید: «بعد چه؟»

« دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد.»

نماز آخر

و خدا لایقش دانست.

محمود کاوه در همان عملیات شهید شد.

منبع: کتاب پیشانی و خاک| ص 96



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/20:: 12:58 صبح
کجائید ای شهیدان خدایی

کجائید ای شهیدان خدایی

شب عملیات والفجر هشت بود. در کنار اروند مغرور و پرخروش در یک شب سرد زمستانی، گردان‌های عمل کننده غواص و خط شکن آماده زدن به موانع پیش رو و مواضع دشمن بودند. فرمانده لشکر که خود قبلا یک دست و قسمتی از معده‌اش و ... را در عملیات بدر در راه دفاع از انقلاب اسلامی تقدیم کرده و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفته است، در جمع گردان عمل کننده می‌خواهد تا دقایقی دیگر آخرین توجیهات و توصیه ها را داشته باشد. هر از گاهی از بین نخلستانها صدای پرنده‌ای سکوت شب را می‌شکند و توجه گردان را به خود جلب می‌نماید. نسیم سرد زمستانی باعث مور مور شدن پوست می‌شود. 

رزمندگان گردان خط شکن که مدتها انتظار چنین لحظه‌ای را می‌کشیدند، سراپا آماده شنیدن سخنان فرمانده یک دست خود هستند تا آخرین توصیه‌های او را قبل از وداع آخر با گوش جان بشنوند. او بعد از حمد و سپاس خداوندی اینگونه سخن را آغاز می کند: (نقل به مضمون) " دشمن تاکنون از منطقه عملیاتی مطلع نشده است و تلاش ما این است که در روزهای اولیه عملیات متوجه منطقه عملیاتی نشود. بنابر این اگر موفق شدید از اروند عبور کنید و موانع خورشیدی و سنگرهای کمین دشمن را به همراه عبور از کانال پشت سر بگذارید، بی مورد بی سیم روشن نمی‌کنید، از تیر رسام استفاده نمی‌کنید، اگر زخمی شدید جزع و فزع نمی‌کنید و........"حال تصور کنید رزمنده‌ای باید از عرض اروند و امواج خروشان آن در دل یک شب سرد زمستانی بگذرد و خود را به آنسوی ساحل رسانیده و اگر زخمی شد خیلی ناله نیز نکند. و... و نهایتا استدلالی که فرمانده لشکر می کند این است " که ما نباشیم و ببینیم که امام ناراحت است؟! تا وقتی زنده هستیم نمی گذاریم امام ناراحت باشد، وقتی نبودیم دیگر مسئولیتی نداریم". گویا مدتی است که به دلیل گره خوردن کار جنگ حضرت امام ناراحت شده بودند.
 
 حال مقایسه کنید آن علاقه و عشق به ولایت را، که رزمنده همه زندگی خود را رها کرده و در نقطه صفر مرزی باید در تاریکی شب از عمق اروند و امواج وحشی آن و پیچیده‌ترین موانع عبور کند، چه بسا امواج خروشان اروند او را به امواج خروشان خلیج فارس بسپارد و یا در بین موانع خورشیدی و سنگرهای کمین او را در میانه راه متوقف شود و....... و اگر زخمی شد آه و ناله بر نمی‌آورد، چرا، چون می‌خواهد خدای ناکرده به موفقیت این عملیات خدشه‌ای وارد نشود و نهایتا امام ناراحت نباشد،  امامی که نه او را به اسم می‌شناسد و نه توصیه‌ای شخصی به او کرده است و نه حتی از نزدیک او را دیده است! حال مقایسه کنید این پایبندی به ولایت را با ولایتمداری بعضی ها که بر خوان گسترده جمهوری اسلامی نشسته‌اند و بارها مورد خطاب رهبری در تریبون عمومی بوده‌اند و همه، اعم از دوست و دشمن، نارحتی رهبری را از نوع رفتار آنها دیده‌اند و رهبری نسبت به رفتار خیانت آمیز به آنها هشدار داده است، ولی .... اینجاست که باید خاک شهدای گمنام و بی نام نشان را طوطیای چشم کرد و بر سر مزار آنها ظاهر شد و اشک از دیده جاری کرد که: 
 
کجائید ای شهیدان خدایی       بلاجویان دشت کربلایی
کجائید ای سبکبالان عاشق        پرنده تر ز مرغان هوایی
 
کجائید که ببینید  کسانی که بر سر سفره ولایت و انقلاب نشسته‌اند، و بر صندلی های مجلل تکیه زنده‌اند، چگونه در برابر دوست و دشمن دل رهبری را خون می کنند و خنده ... سر می‎دهند.
نویسنده :دکتر حسن نیلی


کلمات کلیدی ::
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/18:: 1:2 صبح
شهید سید علیرضا یاسینی

سرلشگر خلبان شهید "سیدعلیرضا یاسینی"

شهید یاسینی

انقلاب و شهید

سال 1357 با اوج گیری حرکت انقلابی مردم، شهید یاسینی هم علیرغم فشارهای همه جانبه رژیم، با پخش اعلامیه در بین پرسنل متعهد دست به افشاگری زد و جزو خلبانانی بود که با انتقال هواپیماهای این پایگاه به پایگاه چابهار، مخالفت کرد. زیرا طبق اطلاعاتی که به پایگاه بوشهر رسیده بود، قرار بود اگر اوضاع کشور بدتر شد هواپیماها به روی ناوهای آمریکایی انتقال پیدا کنند که تعدادی از خلبانان شجاع این پایگاه از جمله شهید یاسینی و شهید "طالب مهر" با عنوان کردن این نکته که این هواپیماها اموال بیت المال است، از این کار سرپیچی کردند که در نهایت هم با مقاومت خلبانان این طرح منتفی شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و خروج مستشاران خارجی از کشور، که به قول خود شهید یاسینی "بعضی از آنها حتی فرصت بستن چمدان های شان را نیز پیدا نکردند" پرسنل متعهد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران توانایی های خود را بروز دادند و نشان دادند که از چه استعداد و نیروی علمی و عملی بالایی برخوردار هستند.

ادامه مطلب 

کلمات کلیدی :: شهید، خلبان شهید
:: تعداد بازدید :

نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/9:: 1:54 صبح
شهادت هزار بار بهتر از دامادی

شهیدی که شهادت را هزار بار بهتر از دامادی می دانست:

شهید یاور  معروفخانی

شهید یاور  معروفخانی :

پاسدار  شهید یاور معروفخانی، در سال 1337 در  یکی  از روستاهای  ابهر   به دنیا آمد و دوران ابتدائی را در آنجا  طی کرد و برای ادامه تحصیل به شناط آمد اواخر تحصیلات  دوره دبیرستانش مصادف  با اوایل  انقلاب بود.  وی سکوت  را بر  خود حرام  دانسته  و با مردم با اوایل  انقلاب بود  وی سکوت  را بر  خود حرام  دانسته  و با مردم   به خیابان ها  رفته  و در  جریانات  انقلاب  به  طور فعال  شرکت   نمود پس از پیروزی انقلاب به عضویت  سپاه  در  امد  و پس  از طی دوره های آموزشی رهسپار جبهه های جنوب شد.  بر اثر لیاقت  و شایستگی هایی  که از خود  نشان داده  بود  به عنوان  فرمانده  گردان امام حسین انتخاب شد. 

اولین اعزام   شهید  به  جبهه اوایل   شروع جنگ  بود که ایشان  بیست  ساله بودند. در اواخر سال 61 بود  که شهید  تازه  از جبهه برگشته  بودند و هنوز  چند  روزی  بیشتر  از آموزش  نگذشته بود  که وی  را  از جبهه  خواستند. پدر و مادر  و اهل  خانواده  از ایشان   خواستند   بماند  ولی ایشان  جواب گفتند   که الان   جبهه ها  و اسلام   به ما نیاز دارد   و ما هم  نباید   بمانیم  و در خواست  رهبر  از امت این است که جبهه ها  نیاز  دارد  پس  ما نیز  باید   تبعیت  کنیم و برویم  و رفتند در همان  در عملیات  به درجه رفیع  شهادت نائل  آمدند .

 ادامه مطلب

کلمات کلیدی ::
:: تعداد بازدید :

نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/8:: 5:29 عصر
فرازی از وصیت نامه شهید شوشتری

متنی تکان دهنده از وصیت نامه شهید شوشتری

دیروز ازهرچه بود گذشتیم ، امروزازهرچه بودیم گذشتیم ، آنجاپشت خاکریزبودیم واینجادرپناه میز، دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بومی دهد ، آنجا درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین(علیه السلام)فرماندهی از آن توست الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. 

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا ازمسیربرنگردیم،آزاد(رها) مان کن تا اسیرنگردیم.



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/6:: 12:20 صبح
عصاره ی اسلام

شهید مصطفی ردّانی پور

بیاد خدا و روز جزا باشید،

پیرو ائمه اطهار علیهم السلام باشید،

امام زمان را فراموش نکنید،

دنباله روی روحانیت باشید که چراغ راه هدایت اند،

از امام اطاعت کنید که عصاره ی اسلام است،

اورا تنها نگذارید که نماینده حجه ابن الحسن علیه السلام است،

از وجودش بهره گیرید که عصاره ی اسلام است. 

فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی ردّانی پور



کلمات کلیدی :: شهید، روحانی شهید، طلبه شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/2:: 11:59 عصر
جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید

شهید غلامعلی پیچک در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است:

"جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم، به دامادی دو ماهه من ننگرید، دامادی بزرگی در پیش داریم."

شهید غلامعلی پیچک



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/1:: 11:25 عصر
عبدالمهدی

 مولای من...

آرزو دارم مرا عبدالمهدی بنامند.
ای کاش آن اوایل که زبان گشودم نزدیکانم مرا به گفتن یا مهدی وا می داشتند.
ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی با شما بود.
ای کاش در کلاس اول نام زیبای شما سرمشق دفترم بود.
ای کاش در دوره راهنمایی مرا به خیمه شما راه نمایی می کردند.
ای کاش در کلاس تاریخ مرا با تاریخ غیبت شما آشنا می ساختند.
ای کاش در کلاس دینی به ما میگفتند باب الله و دیان دین شمایید.
ای کاش در کلاس نقاشی چهره مهربان شما را نقاشی میکردیم.
ای کاش در کلاس انشاء به جای علم بهتر است یا ثروت
از جلب رضایت شما مینوشتیم مگر
نه اینکه بدون شما نه علم بهتر است نه ثروت.
ای کاش در کلاس زبان به ما میگفتند شما به تمام زبانها
و لهجه ها و حتی زبانهای موجودات آشنایید.
ای کاش در کلاس فیزیک،شیمی و ریاضی میگفتند
شما در یک لحظه میتوانید به تمام عوالم و کهکشان ها نظر کنید
و از احوال همه ساکنان زمین و آسمان با خبر شوید.
حال که شما را با دیده دل پیدا کرده ام گویی دوباره
متولد شده ام و حق دارم که از شما بخواهم مرا رها نکنید.
این دو بیت هم واسه من گنهکار
لب را که پر آه می کنم ،می بینی
عمری که تباه می کنم ،می بینی
مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا
وقتی که گناه می کنم ،می بینی...



کلمات کلیدی :: امام زمان
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/11/1:: 10:8 عصر
شهیدی که برای حفظ معبر دهانش را پر از گِل کرده بود

میدان رزم حق علیه باطل بود، رزمندگان اسلام گاهی با صحنه‌های به یاد ماندنی مواجه می‌شدند که تمام فداکاری‌ها در آن صحنه‌ها ماندگار می‌شد، یکی از همین صحنه‌ها روایت رزمنده‌ای در کتاب سوره‌های ایثار است از شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن معبر شود.

شهدای غواص

دهانش را پر از گِل کرده بود تا معبر لو نرود

برای شروع عملیات «کربلای 4» به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدی‌اصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود.

بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود.

چند سؤال شهید از مردم

در بخشی از وصیت‌نامه شهید «سعید حمیدی‌اصیل» که از نیروهای گردان غواصی اهواز و شهر ملاثانی استان خوزستان بود، آمده است: آن کس که از منزل خارج و بسوی خدا و رسولش هجرت نماید و سپس مرگ او را دریابد پاداش او بر خدا و پیامبرش خواهد بود.

آن چرا که می‌خواهم بنویسم، با اینکه تکرار مکررات است ولی دریغ نمی‌کنم چون «ان الذکری تنفع المومنین».

تا کی می‌خواهید به خاطر مسائل دنیایی از همدیگر نگذرید؟! در حالی که فرزندان شما در جبهه‌ها از جان خود می‌گذرند؛ تا کی می‌خواهید در چارچوب حیات خود در گناهان محصور باشید؟! تا کی می‌خواهید بدون رعایت حجاب در خیابان‌ها راه بیافتید؟! در حالی که رزمندگان در جبهه‌ها از گناهانی که در خلوت مرتکب شده‌اند، نیمه‌های شب ناله می‌کنند.

مبادا به جبهه‌ها نیاید و مصداق این آیه شوید: «ما لکم اذا قیل لکم قاتلوا فی سبیل الله و المستضعفین اثقالتم الی الارض» دل خود را به دنیا خوش نکنید که دنیا جای افراد مؤمن نیست، ای مردم نگذارید تاریخ دوباره تکرار شود و امام خود را تنها گذارید، همان گونه که امام حسین(ع) را تنها گذاشتند.



کلمات کلیدی :: شهید
:: تعداد بازدید :
نویسنده : راوی
تاریخ : 91/10/29:: 7:29 عصر